تو را که داند؟ که : تو را ( تو ) دانی!
تو را نداند کس.
تو را، تو دانی بس! ای سزاوار ثنای خویش!
و ای شکر کننده عطای خویش!
رهی، به ذات خود، از خدمت تو عاجز، و به عقل خود از شناخت منّت تو عاجز،
و به کل خود، از شادی تو عاجز،
و به توان خود از سزاری عقل تو عاجز.